.

.

من دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم

این را از تو شنیدم و هنوز چهره ات حین گفتن این جمله را از خاطر نبرده ام

مخاطبت که بود را نمیدانم و من سوم شخصی تماشاگر بودم

کسی که در حال عبور به تو مینگریست

و تویی که چشم در چشم با من ولی در حال صحبت با مخاطبی آن سوی خط گفتی من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم

قصه از جایی شروع شد که لاغر تر بودی

ساده تر

وقتی صحبت میکردی به یک جا نگاه نمیکردی

حرکت اضافه و استرس زیادی داشتی

ولی کارت را به پایان میرساندی

شاد بودی این را چشمانت داد میزد

فکرت در زندگی بود

لحظه را میربودی

۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۴۸
hmd ja

قبل خواب به چیزی فکر کنی میتونی تو رویات بیاریش.

اما اگه اون چیز برات اونقدری بزرگ و مهم باشه و بخوای بهش فکر کنی که تو خواب ببینیش که خوابت نمیبره.

من میخواستم تو را به رویایم دعوت کنم. اما فکر به تو خود رویا بود. کدام رویاست؟ من خوابم و رویای توست یا بیدارم و خوابم نمیبرد و تو رویایی؟

تو را میچشم. بویت را میچشم. نفس تو را تنفس میکنم. بازدمم در شیشه است تا بعد استفاده اش کنم. من کولی وار تو را مینگرم. سوزش چشمها از پلک نزدن تاوان ناچیزی است. مجال بدهی دستهایم را بریده و نمک آلود میکنم. کدام عشق زمینی ارزش این سطح از حقارت را دارد.

۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۰۰
hmd ja

.

زندگی با تو را به گونه ای دیگر تصور میکردم.

تو را برای تو نمیخواستم.

تو را برای خود میخواستم.

زیاد سخت نیست.

با تو میخواستم که دل من به خواسته هایش برسد.

اما مگر با شخص دیگری نمیشد؟

راستش نه.

پیدا کردنش دشوار بود.

آن نوع خاص از درد را فقط تو میدانستی.

بگذار در مورد درد با تو بگویم.

۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۰
hmd ja

 

 

۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۰۳
hmd ja


-اینارو ولش کن، عشق چی شد؟

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۲۱
hmd ja

 

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۵۵
hmd ja

علوم چی میگفت بهمون؟
میگفت حواس انسان بر پنج نوعند
بینایی بویایی لامسه شنوایی چشایی
درست میگفت؟
بعد ها یه حسی پیدا شد بهش میگفتن حس شیشم
اسمم نذاشتن واسش
گفتن حس شیشمه
هر کی یه برداشت داشت ازش
هر کی فکر میکرد داشته باشتش یه سر و گردن از بقیه بالاتره
من نداشتمش
اصلا نمیدونستم چیه که بخوام داشته باشمش
بقیه هم ندارن
اداست پیش بینیه پای احتمالات وسطه
ولی من یه حس دیگه دارم

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۵۰
hmd ja

 

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۴۲
hmd ja

من نشستم بروی مِی بخری بگردی

ترسم اینَست مسلمان شده باشی جایی

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۶
hmd ja

یه روز که برف بباره

تا شب میشینم پشت پنجره

بوی پیپ کل آتاقمو پر کرده

دودشو از لای سیبیلام که یکیشون مشکیه یکشیون طلاییه یکیشون سفیده یکیشون قهوه ایه رد میکنم

سرمای زیاد تو ترکیب با بخار و دود، یه لایه برفک رو سیبیلام کشیده

فقط به تو فکر میکنم

منتظرم آسمون خاکستری بشه

تو شب برفی ماه دیدی تا حالا؟

میشه تا شب بباره؟

دوست داشتم یه سورتمه داشتم

اگه داشتم، امشب به جای هفت تا سگ بهش یازده تا سگ میبستم

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۰۲:۳۹
hmd ja