.

.

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

من دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم

این را از تو شنیدم و هنوز چهره ات حین گفتن این جمله را از خاطر نبرده ام

مخاطبت که بود را نمیدانم و من سوم شخصی تماشاگر بودم

کسی که در حال عبور به تو مینگریست

و تویی که چشم در چشم با من ولی در حال صحبت با مخاطبی آن سوی خط گفتی من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم

قصه از جایی شروع شد که لاغر تر بودی

ساده تر

وقتی صحبت میکردی به یک جا نگاه نمیکردی

حرکت اضافه و استرس زیادی داشتی

ولی کارت را به پایان میرساندی

شاد بودی این را چشمانت داد میزد

فکرت در زندگی بود

لحظه را میربودی

۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۴۸
hmd ja

قبل خواب به چیزی فکر کنی میتونی تو رویات بیاریش.

اما اگه اون چیز برات اونقدری بزرگ و مهم باشه و بخوای بهش فکر کنی که تو خواب ببینیش که خوابت نمیبره.

من میخواستم تو را به رویایم دعوت کنم. اما فکر به تو خود رویا بود. کدام رویاست؟ من خوابم و رویای توست یا بیدارم و خوابم نمیبرد و تو رویایی؟

تو را میچشم. بویت را میچشم. نفس تو را تنفس میکنم. بازدمم در شیشه است تا بعد استفاده اش کنم. من کولی وار تو را مینگرم. سوزش چشمها از پلک نزدن تاوان ناچیزی است. مجال بدهی دستهایم را بریده و نمک آلود میکنم. کدام عشق زمینی ارزش این سطح از حقارت را دارد.

۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۰۰
hmd ja