.

.

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

هر وقت شاد زی را میبینم یاد تو میفتم. با این که لباسش عوض شده. با این که از طرف تو نیست.

مدتها بود که میخواستم برایت بنویسم. مدتها بود که در پس ذهنم بودی. مدتها بود که با خودم مرور میکردمت.

سلام زشتوک پروانه ای

دوست دارم خوب باشی

من نمیدانم کجای این سیاره نشسته ام. من نمیدانم ، خیلی چیزها را نمیدانم. از دنیا از تو

میدانم ناشیانه بر لبت رژ میزنی

میدانم که عکسی که برایم فرستادی را با زحمت تهیه کرده بودی

میز کارت را قبلش مرتب کرده بودی

ژولیده و کسل و خنثی در محل کارت میچرخیدی و مجبور شدی دستی به سر و رویت بکشی و پریدگی رنگت را به همراه خطوط بیرون زده از کادرِ رژ نو به من نشان بدهی

۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۱ ، ۰۲:۱۹
hmd ja