.

.

حس

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۱:۵۰ ق.ظ

علوم چی میگفت بهمون؟
میگفت حواس انسان بر پنج نوعند
بینایی بویایی لامسه شنوایی چشایی
درست میگفت؟
بعد ها یه حسی پیدا شد بهش میگفتن حس شیشم
اسمم نذاشتن واسش
گفتن حس شیشمه
هر کی یه برداشت داشت ازش
هر کی فکر میکرد داشته باشتش یه سر و گردن از بقیه بالاتره
من نداشتمش
اصلا نمیدونستم چیه که بخوام داشته باشمش
بقیه هم ندارن
اداست پیش بینیه پای احتمالات وسطه
ولی من یه حس دیگه دارم
واسش اسم انتخاب کردم
نه نه

خودش بهم اسمشو گفت
نحوه استفادشو بگم
بذارید تعریف کنم
یکیو میبینید صداشو میشنوید عطرشو حس میکنید لمسش میکنید
اونموقع هاست که بدنتون به اون حس نیاز پیدا میکنه
حس نیاز به تربیت داره
باید تقویتش کرد
بعضی جاها باید رامش کرد
نورای منعکس شده وقتی برمیگرده به چشما
وقتی قرنیه زلالیه شبکیه مردمک عنبیه زجاجیه رو رد کرد تو مغزتون این جمله میپیچه
تو قشنگ تر از تمام منظره های جهانی
اون موقع آغوشتون خودشو باز میکنه
فقط دیدن کافی نیست
باید جزئی از وجودتون بشه
وقتی تک تک سلولای پوستتون تو عطش به دست آوردن و گرفتن همه سلولاش تو جنگ با همن
وقتی میخوان بی مهابا همدیگرو کنار بزنن که حرارت اون سلولا رو واسه خودشون کنن
وقتی دارن چنگ میزنن و تو عطش به دست اوردن اون سلولا خودشونو خفه میکنن اونموقع دیگه مغز سطح بالاتریو طلب میکنه
میخواد که یه درک بیشتری نسبت به اون تجربه داشته باشه
اونو دیده
کل اندام رو مسخ چسبیدن بهش کرده
میگه برام کافی نیست
میگه باید حسو فرو کنی داخلم
یالا زود باش
من دیگه طاقت ندارم
بوش میکنی
اون موقع همه عطرایی که تا الان بهش رسیده براش معنیشو از دست میده
مثل یه خنجر مویرگاشو پاره میکنه اون عطر
رسوخ میکنه تو کل نورونا
تکون نمیخورن
طعم بدنشو میچشی
حس از لبها وارد میشه
هنوز به زبون نرسیده مغز میبلعه همشو
کل سطحشو به اون مزه آغشته میکنه
بدن پایدار میشه
زمان براش بی معنی میشه
فکر میکنه دیگه نمیخوام
برام کافیه
پایان من باید اینجا باشه
اما تو بدن مقابل چه اتفاقایی افتاده؟
بدن مقابل شرایط جدیدیو تجربه میکنه
کلی ابهام داره
کلی سوال تو مغزش داره میگذره
گفت این چی بود
من اینجا چیکار میکنم
دیگه طاقت نیاورد
پرسید پرسید پرسید
این دیگه چی بود
چیکار کردی با من
بدن بی دفاع رو به رو تیر آخرو خورد
نجواهای بدن مقابل پیچید تو گوشش
جایی که فکر میکرد همه چی تموم شده
جایی که فکر میکرد پایدار شده و زمان مفهومش از بین رفته و براش کافیه اون صدارو رسوند به مغز
مزه ها با هم قاطی شدن
عطرا از جاشون کنده شدن
شروع به بالا پایین رفتن کردن
بیشتر فشارش میداد میخواست بدنشو فرو کنه تو بدنش
میخواست همشو مال خودش کنه
چشما دیگه کار نمیکرد
نمیتونست ببینه
مغز نمیتونست پلکارو از هم باز کنه
دونه های اشک پشت سد نیمه جون موندن
دارن میشکننش
اینجا دیگه بدن پایدار نیست
براش کافی نیست
هنوز زمان حرکت نمیکنه
بدن میخواد این حسو تو همه جاش بفرسته
میخواد تصاحبش کنه
نمیتونه
مغز داره خم میشه زیر این بار
هی منتظره یه چیزی بیاد بکشتش بالا
کمکش کنه
نجاتش بده
کی کمکش میکنه؟
وایسا
حس شیشمیه دست به کار میشه
میره کمک مغز
فشارو از مغز برمیداره
کمکش میکنه اون تصویر، اون حجم عطر، اون نجوا، اون طعم رو خورد کنه
که منفجرش نکنه
میاد و تیکه تیکه ازش برمیدارتشون و میبره همه جا
اون ناجی قلب بود اسمش
حالا دیگه اونا فقط واسه مغز نبودن
حالا همه جا اونارو داشت
تک تک قسمتای بدن نشونی اونو داشت
نمیتونست از خودش بیرونشون کنه
باز پایدار شد
این دفعه براش کافی بود
مغز تونست نفس بکشه
به اون یکی بدن گفت
 قلب من مال تو
این تنها یادگار من
دلیل زنده بودنشو داد به اون
نجات دهندشو داد به اون
حالا اون بدنم همین شرایطو داره
کنار هم درست کار میکنن
تو کتاب علومتون حس شیشم رو اضافه کنید بغل بقیه حسا
حس قلبایی
ازش استفاده کنید
میخواستم روش استفادشو بگم
ولی منحصر به فرده
این حس جاودانست
مثل یه جادو میمونه
تموم نمیشه ولی شرط داره استفادش
نباید هر جا و واسه هر کس استفادش کرد
مثل کبریت میمونه که میتونه یه کوه هیزم رو روشن کنه
اگه هی کبریتا هدر بره
اگه شرایط مورد نیاز واسه سوخته شدن هیزم فراهم نباشه
اگه هی بشکونید کبریتاتونو
تموم میشن
ولی اگه اون کوه هیزم روشن بشه دیگه خاموش نمیشه
تا ابد روشن میمونه
از جادوتون درست استفاده کنید
هیزماتونو بسوزونید

 

 

بدون نقطه

                              Sholexbic

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۰۲
hmd ja

نظرات (۱)

خیلی قشنگ بود من حقیقتا این حسو درک کردم!

وجالبه که تعریفی براش پیدانمیکردم

ولی قشنگ متوجه عمقش شدم..

خب بنظرم به‌طور خلاصه تعریف یانوعی از عشقه.

پاسخ:
اره. قشنگه. بیشتر میخواستم بگم که همه چیز  یه آدم در گیرش میشه. ممنون خوندی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی