.

.

Mar

جمعه, ۱۶ آذر ۱۴۰۳، ۱۲:۵۹ ق.ظ

دست و دلم به نوشتن قصه ها نمیرود. ولی اینجا نقطه ای زیبا برای قصه هایی نازیباست.

 

سلام مَر. نتوانستی مَرمَر بشوی. تنها یک مَر ماندی که عده‌ی زیادی مار میخوانندش. خودم هم گاهی برایم پیش امده.

 

پاییز با شهوت مشغول لخت کردن درخت ها بود. او را برایم اورد. برگی زرد که تازه از درخت افتاده بود. درخت او را دور انداخته بود. برگ قشنگی بود. ارزشش را داشت دختری برگ را جلوی صورتش بگیرد و عکسی ثبت کند و به جای صورتش برگ بگذارد. میشد زیر پا له شود و خش خش اخرین صدایی باشد که از ماهیت برگ مانده بود. میشد باد او را بچرخاند و به جوی آبی بیندازدتش و ساعت دو شب از زیر جاروی رفتگری برود در سطل زباله ای یا همراه با چوب بشود بساط آتش زیر پل نشینان شب گرد سرمازده

ولی من نگذاشتم این سرونوشت ها برایش رقم بخورد.

برگ را دیدم. درختها از او خوششان نمی‌آمد. من دوست درخت ها بودم ولی پشت به درخت‌ها کردم و با خود بردمش. اوایل فقط نگاهش میکردم. بین دستهایش زخمی بود. جای لگد عابری که نفرت برگ را شعله ور کرده بود رویش مانده بود. سعی کردم تمیزش کنم. اما برگ شکننده بود و ممکن بود تکه هایش را از دست بدهد. مدتی در آب گذاشتمش. هر روز چند قطره اب رویش اسپری میکردم و با پیرهنم تمیزش میکردم. جای لکه برگ هیچ وقت از پیرهنم پاک نشد ولی برگ کم کم تمیز شد. به نظرم جان گرفته بود. او را از آب جدا نکردم. عاشقانه همه جایش را مینگریستم. لمسش میکردم. رنگ زیبایی گرفته بود که او را متفاوت از برگهای خشک دیگر میکرد. عطر پیرهنم که حالا بر روی او نشسته بود. وقتی نگاهش میکردم لبخندی زیبا در ذهنم نقش میبست. یک شب با خودم به رخت خوابم‌ بردمش. انقدر نگاهش کرده بودم که نقطه به نقطه اش را حفظ بودم. جای خم شدن تمام قسمتهایش، نقطه به نقطه ی رگ برگ های خشکیده اش، خطوط زیبای رویش همه در ذهنم بود. همه جا تاریک بود، ولی من میدیدمش. من لمسش میکردم و همه ی تغیراتش و تکانهایش در ذهن من دیده میشد. گویی دیگر تعلقی به درخت نداشت. جایش در اتاق من بود. زندگی من و برگ، زیبا پیش میرفت.

یک شب خوابیده بودم. پنکه ای کوچک در اتاقم میچرخید. حوالی سحر از خواب پریدم. بوی تعفن اتاقم را پر کرده بود. چراغ را روشن کردم. به دنبال بوی بد گشتم. اما انقدر زیاد بود که جزئی از همه جا شده بود. اتاقم. رخت خوابم. لباسهایم. پتویم. حتی پنکه ام بوی بد هُل میداد. برگم پوسیده بود. نه در یک شب. خیلی وقت بود که پوسیده بود. از همان اول پوسیده بود. ولی من فقط سطحش را میدیدم. بوی پوسیدگی درونش با عطر پوشانده شده بود. ظاهرش با رسیدگی و پاشش آب حفظ شده بود. ولی از درون پوسیده بود. فکر کنم آب زیاد، باعث شده بود حجم و وسعت پوسیدگی بیشتر شود. اگر برگم به من گفته بود، من نحوه ی نگهداریش را عوض میکردم. شاید میتوانستم قسمتهای پوسیده را خشک کنم. جداکنم‌. شاید برگم همیشه تازه نمیماند ولی میشد برگ خشک شده ی زیبایی لای دفترچه خاطرات باشد. میشد بدون آب نگهش داشت و از تلاقی برگ و نور لذت برد. میشد به نخی آویزانش کرد و از تکان خوردنش در باد و تماشایش لذت برد. اما او از پوسیدگیش به من نگفت تا کامل از بین رفت. تا به جایی رسید که نمیشد تحملش کرد. جایی که باطن زشتش روی ظاهرش هم تاثیر گذاشت و دیگر زیبا نبود. آیا نباید برگ دور ریخته شده ی درخت را دوست داشت؟ آیا لباس درختها که پاییز روی زمین پرتشان کرده، اهمیت دارند؟ برگ عضو است یا لباس‌. اگر عضو است چرا دور انداخته شده؟ راستی ما بیشتر میفهمیم یا درختها؟ باورتان میشود که درختها با هم حرف میزنند؟به زبانی مشترک و بین الجنگلی

 

برگم باید از اتاقم میرفت. نشانه های کم و بیش حضورش تا جایی که بوی مشمئز کننده اش را پراکنده نمیکردند، قابل نگهداری بودند. ظرف آبی که او را درونش میگذاشتم. اسپری آبی که رویش میپاشیدم. پیرهنم. دیوارم. کشویم. تختم. خانه ام. شهرم. خودم

شاید باید در پیت حلبی رفتگرها میسوخت. شاید به درد یک عکس میخورد. شاید صدای خش خش خاطره ی قشنگتری از برگ بسازد تا نگه داشتنش.

باد جدایی آواز شد، آخرین اصطکاک دستمان ساز شد

سنگین شده بود. باد قادر به حرکت دادنش نبود. مجبور بودم روی زمین رهایش کنم. جایی دور دست. پشت دره ی جادو. شاید جادو میتوانست پوسیدگی هایش را رفع کند.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳/۰۹/۱۶
hmd ja

نظرات (۱)

۱۶ آذر ۰۳ ، ۰۴:۰۵ زری シ‌‌‌

:"))))))

برگ ها گناه دارند . 

شاید چون همیشه سکوت می‌کنند گرفتار دورانداخته شدن و پوسیدگی میشن ؟

پاسخ:
سکوت از جنس سکوت نبود. سکوت از جنس دروغ خوب نیست. اگه از جنس دروغ نبود دور انداخته نمیشد. مطمئن...
من برگ رو به راحتی دور نمیندازم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی