.

.

تابستان خود را چ...

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۷ ق.ظ

چند روز پیش چشمم رفت رو عددای تقویم

برام بیشتر شبیه به مختصات بود. خیلی اهمیت نداشت. مثلا من نمیدونم خونمون تو چه طول و عرض جغرافیاییه. چیزی شده حالا؟ نه. هر روز صبح میام بیرون ازش ، با یه ریتم خاصی قدم میزنم. به آسمون نگاه میکنم. تمام مسیر رو با آهنگ سپری میکنم.(خودش توضیحش مفصله) روزمو ادامه میدم(اینم همچنین) شب برمیگردم همون خونه. نه تنها مختصات خونه رو بلد نیستم، بلکه مختصات هیچ نقطه ای از مسیر و محل کارمم بلد نیستم.

۱۵ مرداد. مثل یه عدد بود رو به روم. مثل ادرس خونه. که میدونم باید برگردم بهش. که میدونم دارم توش زندگی میکنم. اینم برا این بود که بدونم کجای هفته و ماه و سالم. جاشو بهم نشون میداد ولی نمیگفت مختصات زندگیت تو من چجوریه. دیدی برا بچه ها مثلا یه نقاشی قراره بکشی. یه ۶ مینویسی. بعد به ۶ پا و گردن و پر اضافه میکنی و یه پرنده ی شل آبی رنگ زشت در میاد؟۱۵ داشت همچین راهیرو میرفت‌. فقط یه کم مدلش فرق داشت. گفت سلام‌. سرد جوابشو دادم. حقیقتا خواب ازم خیلی انرژی گرفته بود. میدونی خوابمو دوست دارم. عمقش خوبه. نزدیک هسته زمین. دیدی میگن الان مثلا ما داریم نور خورشیدیو میبینیم که فلان دقیقه و فلان ثانیه ی گذشته تولید کرده خورشید و الان رسیده به چشم ما؟همچین چیزی. وقتی بیدار میشم هنوز خوابم. بسته به نوع خواب و کیفیتش فلان دقیقه و فلان ثانیه طول میکشه تا بیام بیرون ازش. در واقع من خوابم. تو هسته زمینم. هنوز نرسیدم بالا. دیگه با ساده ترین مثالا دارم توضیح میدم که قابل درک باشه. کجا بودم. ۱۵. پرنده. تقویم. 

الان میخوام سفرمو به هسته زمین شروع کنم. اومدم رو پوسته میام ببینیم ۱۵ داشت چه راهی رو میرفت

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۱۸
hmd ja

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی