شاد زی
هر وقت شاد زی را میبینم یاد تو میفتم. با این که لباسش عوض شده. با این که از طرف تو نیست.
مدتها بود که میخواستم برایت بنویسم. مدتها بود که در پس ذهنم بودی. مدتها بود که با خودم مرور میکردمت.
سلام زشتوک پروانه ای
دوست دارم خوب باشی
من نمیدانم کجای این سیاره نشسته ام. من نمیدانم ، خیلی چیزها را نمیدانم. از دنیا از تو
میدانم ناشیانه بر لبت رژ میزنی
میدانم که عکسی که برایم فرستادی را با زحمت تهیه کرده بودی
میز کارت را قبلش مرتب کرده بودی
ژولیده و کسل و خنثی در محل کارت میچرخیدی و مجبور شدی دستی به سر و رویت بکشی و پریدگی رنگت را به همراه خطوط بیرون زده از کادرِ رژ نو به من نشان بدهی
نیاز نبود
هیچوقت نیاز نیست
من قرار نیست کتابم را برایت امضا کنم
من ادمی نبودم که در ذهنت از من ساختی
بزرگ نبودم
خوب نبودم
با استعداد نبودم
همه ی اینهایی که گفتم در زمان حال هم صدق میکند
حتی نوشتنم شبیه نوشتن باباهاست
سالی از صحبتهای روز تعطیلمان میگذرد. یادت را در ذهنم میسازی
کار خوبی کردی که رفتی
کار خوبی کردی که اثری از خودت نگذاشتی
کارهای خوب زیادی کرده ای و میدانم هنوز هم کارهای خوب میکنی
در پشت فر موهایت
در پشت چشمان درشتت
در پشت بیرون زدگی استخوان مچ دستهایت
در پشت سگ بودنت
قلبی شکسته داری
قلبی که هر کس نباید لمسش کند
قلبی که خودت باید دستی به سر و رویش بکشی
لباس نو تنش کنی
یادت نرود از عطر هم استفاده کن
جواب نالایق ها را مثل قبل با بله بله بله بله های مکرر بده
ادم تنهاست
همیشه تنهاست
در تنهایی هم مسیر هم به پست ادم میخورد
ولی نخورد هم مشکلی نیست
تنها رفتن به کوه به ابشار در برف در رودخانه در باغ که گریه ندارد
تنهایی ایرادی ندارد
باید از پس زندگی بر امد
سخت نیست
باور کن سخت نیست
خواهش میکنم خوب زندگی کن
زیبایی ها کم نیست.من و تو کم دیدیم
مواظب خوبی هایت باش
مواظب خودت هم باش
از طرف جنگجوی ناجی ملکه برفی
همین دیروز توی لیست وبلاگهایی که دنبال میکنم اسم وبلاگتونو دیدم و با خودم گفتم خیلی وقته پست نذاشتین. دیدن ستارهتون امروز جالب بود.